http://www.facebook.com/pages/%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D9%82%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%DB%8C/259861944029576?ref=ts
خدمت ساحت رفیع بیت العدل اعظم
با تقدیم تحیات ابدع ابهی
اینجانب ایقان شهیدی۱۸ ساله از کرمانشاه ابهاماتی چند در مورد ولایت امرالله و بیت العدل برایم وجود داشت که طرح آنان را ضروری میدانم:
1ـ در یادداشتهای کتاب اقدس در شماره ۶۶ آمده است که: «اغصان (جمع غصن) به معنی شاخهها است. جمال اقدس ابهی سلاله ذکور خود را به این کلمه ملقب فرمودند.»
اولین و اساسیترین سؤال این است که جمال مبارک در کدامیک از آثار خود سلالهی ذکورشان را به لقب اغصان مزین نمودهاند؟
تا جایی که بنده میدانم ایشان تنها پسران خود را به لقب اغصان مزین نمودهاند. پنج پسر خود را : عباس (غصن اعظم)، مهدی (غصن اطهر)، محمدعلی (غصن اکبر)، بدیع الله (غصن ابدع)، ضیاء الله (غصن انور) برخلاف یادداشتها که بیانگر آن است ایشان سلالهی ذکور خود را غصن نامیدند تاریخ شاهد آن است که تنها پسران ایشان دارای لقب اغصان بودهاند.
حضرت شوقی افندی نیز این مطلب را در آثار خود بیان نمودهاند:
“Commands His followers to aid those rulers who are “adorned with the ornament of equity and justice”; and directs, in particular, the Aghsan (His Sons) to ponder the mighty force and the consummate power that lieth concealed in the world of being”
(Shoghi Effendi, God Passes By, p. 239)
همچنین:
“Kitab-i-Aqdas; ordains the station of the “Greater Branch” (Mirza Muhammad-'Ali) to be beneath that of the “Most Great Branch” (Abdu'l-Baha); exhorts the believers to treat the Aghsan with consideration and affection; counsels to respects His family and relatives, as well as the kindred of the Bab; denies His sons “any right to the property of others;”
(Shoghi Effendi, God Passes By, p. 239)
همچنین:
“Some have proclaimed their allegiance to one of My Branches (Sons), while others have asserted independently their claims, and acted after their own desires”.
(Baha'u'llah,Gleanings from the Writings of Baha'u'llah,p.243)
شاهدی دیگر براین مدعا آن است که حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا، در قسمت سوم دیگر ذکری از اغصان برای توجه به شوقی افندی – برخلاف قسمت اول- نمیفرمایند و دلیل آن است که در آن زمان دیگر غصن اطهر شهید و باقی اغصان (پسران حضرت بهاءالله) ناقض شدهبودند.
«ای یاران باوفای عبدالبهاء، باید فرع دو شاخهی مبارکه و ثمرهی دو سدرهی رحمانیه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمایید که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز به روز فرح و سرور و روحانیتش زیاده گردد تا شجرهی بارور شود زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبهاء، و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند.»
همهی این مطالب دلالت بر آن دارد که حضرت بهاءالله تنها به پسران خود لقب اغصان را عنایت نمودهاند و نه حتی به نوههای خود و یا سلالهی ذکور خود.
اولین سؤال بر همین اساس است که جمال مبارک در کدام اثر خود به سلالهی ذکور خودشان لقب اغصان دادهاند؟آیا سندی در دسترس میباشد که نشان دهد ایشان بغیر از پسرانشان به فرد دیگری لقب غصن داده اند؟ اگر بیان و یا سندی در این زمینه یافت شود در تعارض با بیانات حضرت شوقی افندی نخواهد بود؟
۲- در این قسمت به بررسی لقب »غصن ممتاز« و همچنین بررسی تبعات قبول نظریهی بیت العدل در مورد شوقی افندی خواهیم پرداخت:
اگر فرض را برآن بگذاریم که مطالب بیتالعدل در مورد اغصان صحیح میباشد – یعنی اغصان به سلالهی ذکور حضرت بهاءالله باید اطلاق شود - در این صورت ولایت امر شوقی افندی را زیر سؤال بردهایم. علت آن است که بیت العدل ۱) اغصان را سلالهی ذکور در نظر گرفتهاست ۲) بر لزوم اغصان بودن ولی امر تأکید میکند- که از دلایل انقطاع ولایت امرالله را نیز ، نبود اغصان منتخبه میداند.
شوقی افندی به علت آنکه در سلالهی ذکور نمیباشد ، چون نوهی دختری حضرت عبدالبهاء – اصطلاحاً حفید- بوده و چون نسبت خونی به سیستم متعارف از طریق پدری به پسر منتقل میشود پس شوقی افندی شرط اغصان بودن را دارا نمیباشد و چون از شرایط ولی امر بودن، اغصان بودن میباشد و چون او دارای شرط غصن بودن نمیباشد- چون در سلالهی ذکور نیست- بنابراین شرایط کافی را برای ولایت ندارد.
اگر قبول کنیم که تنها پسران حضرت بهاءالله شامل اغصان میباشند و نه سلالهی ذکور، به وضوح بیان داشتهایم که او از اغصان نمیباشد چون از پسران حضرت بهاءالله نبود.
اینجا است که نیاز به تجدید در مورد استلزام اغصان بودن ولی امرالله احساس میشود. محتملا منشاء این تفکر که ولی امر میبایست از اغصان باشد، الواح وصایا میباشد.
حضرت شوقی افندی به لقب »غصن ممتاز« ملقب شدند ولی این انتساب دال بر اغصان بودن ایشان نمیباشد که همانطور که در قسمت اول ثابت شد اغصان فقط پسران حضرت بهاءالله میباشند.
این لقب (غصن ممتاز)، مثل القاب دیگری که در الواح وصایا ذکر شدهاست مثل آیت الله، ولی امرالله و... مربوط به ولات امرالله میباشد و معنای غصن در اینجا معنای روحانی آن مدنظر است. یعنی هرکسی هم بعد از شوقی افندی به ولایت امرالله میرسید غصن ممتاز، آیت الله و... می شد. با توجه به بیان زیر این مهم آشکار می گردد:
« ای یاران مهربان بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مبارکه و ایادی امرالله واحبای جمال ابهی توجه به فرع دو سدره که از دوشجره مقدسه مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانیه بوجود آمده، یعنی شوقی افندی نمایند، زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولی امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احباءالله است و مبین آیات الله و من بعده بکرا بعد بکر یعنی در سلاله او »
احتمالاً اینگونه بنظر میرسد که اندیشه ی اشتباه اغصان بودن سلاله ی ذکور حضرت بهاءالله نیز از همین جا نشأت میگیرد که شوقی افندی را به علت داشتن لقب غصن ممتاز، از اغصان به حساب آورده و بدین جهت نتیجهگیری کنیم که اغصان سلاله ی ذکور است، غافل از آنکه در این برداشت اشتباه از غصن ممتاز، اشتباهی بزرگتر که حساب آوردن شوقی افندی در سلاله ذکور میباشد رخ داده است، کما اینکه ایشان به علت حفید بودن در سلاله ی ذکور نیز نمی باشند.
همانطور که اشاره شد لقب غصن ممتاز و یا غصن منتخب کلاً به ولات امر اطلاق میشود و دلیل بر اغصان بودن نمی باشد.
دلیلی دیگر بر این ادعا آن است که در ترجمه الواح وصایا توسط حضرت شوقی افندی غصن منتخب و ممتاز Chosen Branch ترجمه شده و نه Chosen Ghosn، در حالی که اغصان همان Aghsan ترجمه شده است و نه Branches. همچنین در جایی که میفرمایند «باید غصن دیگر را انتخاب نمود»، غصن دیگر را Another Branch ترجمه فرموده اند که این خود دلیلی دیگر بر رد فرضیه اغصان بودن ولی امرالله می باشد. البته اثبات آنکه اغصان تنها پسران حضرت بهاءالله میباشند – که در قسمت اول صورت گرفت – خود به تنهایی برای رد این فرضیه کافی بود ولی دلایل دیگری نیز به جهت مزید ایقان ذکر گردید.
در انتهای قسمت دوم جمعبندی از مطالب قبل انجام میدهیم :
- اغصان فقط پسران حضرت بهاءالله میباشند و نه سلاله ذکور.
- حضرت شوقی افندی چون از پسران حضرت بهاءالله نبودند از اغصان هم نبودند.
- حضرت شوقی افندی در سلاله ذکور حضرت بهاءالله نبودند.
- لقب غصن ممتاز به ولات امر اطلاق میشود و نه انحصارا به شوقی افندی.
- استناد به این مطلب که ولی امر باید از اغصان باشد اشتباه می باشد. چون خود شوقی افندی هم حائز این شرط نبود.
۳) بنا بر ۱ و ۲، استدلالاتی که بر آنند که، ما دیگر ولی امرالله نخواهیم داشت به علت آنکه حضرت ولی امرالله اولادی از خود باقی نگذاشته اند یا اغصان عموما فوت کردهاند و یا بعلت بیوفایی و عدم اعتقاد بالواح وصایای حضرت مولی الوری ناقض شدهاند اشتباه می باشد.
چون نقض عهد اغصان مدت مدیدی پیش از صعود شوقی افندی، یعنی در زمان حضرت عبدالبهاء میباشد و ربطی نیز به ولایت امرالله ندارد.
در ضمن اگر قبول کنیم که اغصان سلاله ذکورند مطلبی که اغصان همگی فوت شدهاند اشتباه میباشد چون هنوز هم نوادگان غصن اکبر در فلسطین میباشند و چون فردی را بخاطر اشتباه و نقض عهد پیشینیانش هم ناقض نمی شماریم در نتیجه مطلبی هم که اغصان ناقض شدهاند هم اشتباه می باشد. یعنی اگر این فرض را هم مبنی بر اینکه اغصان سلاله ذکور است را قبول کنیم و اینکه ولی امر باید از اغصان باشد، استدلال ذکر شده که اغصان عموما یا فوت شده یا نقض عهد کردهاند هم اشتباه می باشد.
بنابراین اگر میخواهیم به دنبال دلیل برای انقطاع ولایت امرالله باشیم، باید دلیل دیگری را بیابیم.
۴) یکی از مراحل تشکیل بیت العدل تشکیل محکمه رسمی بهایی می باشد. در آثار حضرت ولی امرالله بر این مسأله تأکید بسیار شده است. نمونههایی ذکر می گردد:
To these will be added further functions in course of evolution of this first embryonic International Institution, marking it's development into officially recognized Baha'i Court, its transformation into duly elected body, its efflorescence into Universal House of Justice.
Shoghi [Cablegram, January۹, 195۱]
همچنین:
Process of the unfoldment of the ever-advancing Administrative Order accelerated by the formation of the International Baha'i Council designed to assist in the erection of the superstructure of the Bab's Sepulcher, cement ties uniting the budding World Administrative Center with the recently established state, and pave the way for the formation of the Baha'i Court, essential prelude to the institution of the Universal House of Justice.
Shoghi [Cablegram, April 25, 1951]
همچنین:
The establishment of a Baha'i Court in the Holy Land, preliminary to the emergence of the Universal House of Justice.
Shoghi [Cablegram, October 8, 195۲]
همچنین:
The International Baha'i Council, comprising eight members, charged with assisting in the manifold activities attendant upon the rise of the World Administrative Center of the Faith. Which must pave the way for the formation of a Baha'i International Court and the eventual emergence of the Universal House of Justice, the supreme legislative body of future Baha'i Commonwealth, has been established, enlarged , and the functions of its members defined.
[May۴, 1953]
همچنین:
«... هیئت بین المللی بهایی که مقدمه تاسیس محکمه علیا در ارض میعاد و منتهی بانتخاب اعظم هیئت تشریعیه عالم بهایی و تاسیس دیوان عالی الهی خواهد گشت تکمیل و وظایف اعضایش و هیئت عامله کاملاً تعیین گردید.»
(توقیع مبارک نوروز ۱۱۰ بدیع)
علت عدم تشکیل محکمه رسمی بهایی علیرغم ذکر اهمیت تشکیل آن به عنوان مقدمه و مرحله ضروری تشکیل بیت العدل چه بود؟ آیا در جایی ذکر شده است که این مراحل لازم و ملازم یکدیگر نیستند؟
۵) در مورد طرد روحانی افراد، این حق در قبال حضرت شوقی افندی واضح و مبرهن می باشد. این حق در مورد ایادیان هم طبق نص الواح وصایا مجاز می باشد. ولی آیا در هیچ جا اشارهای به این مطلب که بیت العدل به نفسها خود میتوانند طرد روحانی نماید، می باشد؟ البته که طرد روحانی برای حفظ و صیانت لازم میباشد ولی آیا این حق به بیت العدل داده شده است؟ مثلاً حق تبیین آیات هم برای حفظ و صیانت ضروری میباشد ولی بیت العدل هیچگاه نمیتواند آن را اختیار کند چون همانطور که حضرت شوقی افندی در دور بهایی فرموده اند: «هیچ یک از این دو [مؤسسه ولایت و بیت العدل] نمیتواند به حدود دیگری تجاوز نماید و هرگز نیز تعدی نخواهد نمود» (ص ۸۲)
طرد روحانی نیز از وظایف مختصه ولی امر و ایادیان است که حضرت ولی امرالله در زمان حیات خویش آن وظیفه را حصر در وظایف خویش نمودند و آن اختیار را از ایادیان سلب نمودند ولی به طور کلی، وظیفه ایادیان و ولی امرالله بود. آیا بیت العدل میتواند چنین حقی را بردارد؟ اگر جواب مثبت است، با توجه به بیان فوق، آیا به حدود مقدسه وظایف ولی امرالله تجاوز نکرده است؟
این مطلب در مورد حقوق الله نیز صدق می کند. حقوق الله نیز طبق الواح وصایا به ولی امرالله میرسد ولی آیا در هیچ جا مذکور است که این مورد هم میتواند به بیت العدل برسد؟
در خاتمه از آن ساحت رفیع تقاضامندم که در این مکتوب به نظر عنایت ملاحظه فرموده و موارد ذکر شده را برای این عبد روشن سازند.
با تقدیم تحیات بهایی
ایقان شهیدی
خدمت ساحت رفیع بیت العدل اعظم
با تقدیم تحیات ابدع ابهی
اینجانب ایقان شهیدی۱۸ ساله از کرمانشاه ابهاماتی چند در مورد ولایت امرالله و بیت العدل برایم وجود داشت که طرح آنان را ضروری میدانم:
1ـ در یادداشتهای کتاب اقدس در شماره ۶۶ آمده است که: «اغصان (جمع غصن) به معنی شاخهها است. جمال اقدس ابهی سلاله ذکور خود را به این کلمه ملقب فرمودند.»
اولین و اساسیترین سؤال این است که جمال مبارک در کدامیک از آثار خود سلالهی ذکورشان را به لقب اغصان مزین نمودهاند؟
تا جایی که بنده میدانم ایشان تنها پسران خود را به لقب اغصان مزین نمودهاند. پنج پسر خود را : عباس (غصن اعظم)، مهدی (غصن اطهر)، محمدعلی (غصن اکبر)، بدیع الله (غصن ابدع)، ضیاء الله (غصن انور) برخلاف یادداشتها که بیانگر آن است ایشان سلالهی ذکور خود را غصن نامیدند تاریخ شاهد آن است که تنها پسران ایشان دارای لقب اغصان بودهاند.
حضرت شوقی افندی نیز این مطلب را در آثار خود بیان نمودهاند:
“Commands His followers to aid those rulers who are “adorned with the ornament of equity and justice”; and directs, in particular, the Aghsan (His Sons) to ponder the mighty force and the consummate power that lieth concealed in the world of being”
(Shoghi Effendi, God Passes By, p. 239)
همچنین:
“Kitab-i-Aqdas; ordains the station of the “Greater Branch” (Mirza Muhammad-'Ali) to be beneath that of the “Most Great Branch” (Abdu'l-Baha); exhorts the believers to treat the Aghsan with consideration and affection; counsels to respects His family and relatives, as well as the kindred of the Bab; denies His sons “any right to the property of others;”
(Shoghi Effendi, God Passes By, p. 239)
همچنین:
“Some have proclaimed their allegiance to one of My Branches (Sons), while others have asserted independently their claims, and acted after their own desires”.
(Baha'u'llah,Gleanings from the Writings of Baha'u'llah,p.243)
شاهدی دیگر براین مدعا آن است که حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا، در قسمت سوم دیگر ذکری از اغصان برای توجه به شوقی افندی – برخلاف قسمت اول- نمیفرمایند و دلیل آن است که در آن زمان دیگر غصن اطهر شهید و باقی اغصان (پسران حضرت بهاءالله) ناقض شدهبودند.
«ای یاران باوفای عبدالبهاء، باید فرع دو شاخهی مبارکه و ثمرهی دو سدرهی رحمانیه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمایید که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز به روز فرح و سرور و روحانیتش زیاده گردد تا شجرهی بارور شود زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبهاء، و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند.»
همهی این مطالب دلالت بر آن دارد که حضرت بهاءالله تنها به پسران خود لقب اغصان را عنایت نمودهاند و نه حتی به نوههای خود و یا سلالهی ذکور خود.
اولین سؤال بر همین اساس است که جمال مبارک در کدام اثر خود به سلالهی ذکور خودشان لقب اغصان دادهاند؟آیا سندی در دسترس میباشد که نشان دهد ایشان بغیر از پسرانشان به فرد دیگری لقب غصن داده اند؟ اگر بیان و یا سندی در این زمینه یافت شود در تعارض با بیانات حضرت شوقی افندی نخواهد بود؟
۲- در این قسمت به بررسی لقب »غصن ممتاز« و همچنین بررسی تبعات قبول نظریهی بیت العدل در مورد شوقی افندی خواهیم پرداخت:
اگر فرض را برآن بگذاریم که مطالب بیتالعدل در مورد اغصان صحیح میباشد – یعنی اغصان به سلالهی ذکور حضرت بهاءالله باید اطلاق شود - در این صورت ولایت امر شوقی افندی را زیر سؤال بردهایم. علت آن است که بیت العدل ۱) اغصان را سلالهی ذکور در نظر گرفتهاست ۲) بر لزوم اغصان بودن ولی امر تأکید میکند- که از دلایل انقطاع ولایت امرالله را نیز ، نبود اغصان منتخبه میداند.
شوقی افندی به علت آنکه در سلالهی ذکور نمیباشد ، چون نوهی دختری حضرت عبدالبهاء – اصطلاحاً حفید- بوده و چون نسبت خونی به سیستم متعارف از طریق پدری به پسر منتقل میشود پس شوقی افندی شرط اغصان بودن را دارا نمیباشد و چون از شرایط ولی امر بودن، اغصان بودن میباشد و چون او دارای شرط غصن بودن نمیباشد- چون در سلالهی ذکور نیست- بنابراین شرایط کافی را برای ولایت ندارد.
اگر قبول کنیم که تنها پسران حضرت بهاءالله شامل اغصان میباشند و نه سلالهی ذکور، به وضوح بیان داشتهایم که او از اغصان نمیباشد چون از پسران حضرت بهاءالله نبود.
اینجا است که نیاز به تجدید در مورد استلزام اغصان بودن ولی امرالله احساس میشود. محتملا منشاء این تفکر که ولی امر میبایست از اغصان باشد، الواح وصایا میباشد.
حضرت شوقی افندی به لقب »غصن ممتاز« ملقب شدند ولی این انتساب دال بر اغصان بودن ایشان نمیباشد که همانطور که در قسمت اول ثابت شد اغصان فقط پسران حضرت بهاءالله میباشند.
این لقب (غصن ممتاز)، مثل القاب دیگری که در الواح وصایا ذکر شدهاست مثل آیت الله، ولی امرالله و... مربوط به ولات امرالله میباشد و معنای غصن در اینجا معنای روحانی آن مدنظر است. یعنی هرکسی هم بعد از شوقی افندی به ولایت امرالله میرسید غصن ممتاز، آیت الله و... می شد. با توجه به بیان زیر این مهم آشکار می گردد:
« ای یاران مهربان بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مبارکه و ایادی امرالله واحبای جمال ابهی توجه به فرع دو سدره که از دوشجره مقدسه مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانیه بوجود آمده، یعنی شوقی افندی نمایند، زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولی امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احباءالله است و مبین آیات الله و من بعده بکرا بعد بکر یعنی در سلاله او »
احتمالاً اینگونه بنظر میرسد که اندیشه ی اشتباه اغصان بودن سلاله ی ذکور حضرت بهاءالله نیز از همین جا نشأت میگیرد که شوقی افندی را به علت داشتن لقب غصن ممتاز، از اغصان به حساب آورده و بدین جهت نتیجهگیری کنیم که اغصان سلاله ی ذکور است، غافل از آنکه در این برداشت اشتباه از غصن ممتاز، اشتباهی بزرگتر که حساب آوردن شوقی افندی در سلاله ذکور میباشد رخ داده است، کما اینکه ایشان به علت حفید بودن در سلاله ی ذکور نیز نمی باشند.
همانطور که اشاره شد لقب غصن ممتاز و یا غصن منتخب کلاً به ولات امر اطلاق میشود و دلیل بر اغصان بودن نمی باشد.
دلیلی دیگر بر این ادعا آن است که در ترجمه الواح وصایا توسط حضرت شوقی افندی غصن منتخب و ممتاز Chosen Branch ترجمه شده و نه Chosen Ghosn، در حالی که اغصان همان Aghsan ترجمه شده است و نه Branches. همچنین در جایی که میفرمایند «باید غصن دیگر را انتخاب نمود»، غصن دیگر را Another Branch ترجمه فرموده اند که این خود دلیلی دیگر بر رد فرضیه اغصان بودن ولی امرالله می باشد. البته اثبات آنکه اغصان تنها پسران حضرت بهاءالله میباشند – که در قسمت اول صورت گرفت – خود به تنهایی برای رد این فرضیه کافی بود ولی دلایل دیگری نیز به جهت مزید ایقان ذکر گردید.
در انتهای قسمت دوم جمعبندی از مطالب قبل انجام میدهیم :
- اغصان فقط پسران حضرت بهاءالله میباشند و نه سلاله ذکور.
- حضرت شوقی افندی چون از پسران حضرت بهاءالله نبودند از اغصان هم نبودند.
- حضرت شوقی افندی در سلاله ذکور حضرت بهاءالله نبودند.
- لقب غصن ممتاز به ولات امر اطلاق میشود و نه انحصارا به شوقی افندی.
- استناد به این مطلب که ولی امر باید از اغصان باشد اشتباه می باشد. چون خود شوقی افندی هم حائز این شرط نبود.
۳) بنا بر ۱ و ۲، استدلالاتی که بر آنند که، ما دیگر ولی امرالله نخواهیم داشت به علت آنکه حضرت ولی امرالله اولادی از خود باقی نگذاشته اند یا اغصان عموما فوت کردهاند و یا بعلت بیوفایی و عدم اعتقاد بالواح وصایای حضرت مولی الوری ناقض شدهاند اشتباه می باشد.
چون نقض عهد اغصان مدت مدیدی پیش از صعود شوقی افندی، یعنی در زمان حضرت عبدالبهاء میباشد و ربطی نیز به ولایت امرالله ندارد.
در ضمن اگر قبول کنیم که اغصان سلاله ذکورند مطلبی که اغصان همگی فوت شدهاند اشتباه میباشد چون هنوز هم نوادگان غصن اکبر در فلسطین میباشند و چون فردی را بخاطر اشتباه و نقض عهد پیشینیانش هم ناقض نمی شماریم در نتیجه مطلبی هم که اغصان ناقض شدهاند هم اشتباه می باشد. یعنی اگر این فرض را هم مبنی بر اینکه اغصان سلاله ذکور است را قبول کنیم و اینکه ولی امر باید از اغصان باشد، استدلال ذکر شده که اغصان عموما یا فوت شده یا نقض عهد کردهاند هم اشتباه می باشد.
بنابراین اگر میخواهیم به دنبال دلیل برای انقطاع ولایت امرالله باشیم، باید دلیل دیگری را بیابیم.
۴) یکی از مراحل تشکیل بیت العدل تشکیل محکمه رسمی بهایی می باشد. در آثار حضرت ولی امرالله بر این مسأله تأکید بسیار شده است. نمونههایی ذکر می گردد:
To these will be added further functions in course of evolution of this first embryonic International Institution, marking it's development into officially recognized Baha'i Court, its transformation into duly elected body, its efflorescence into Universal House of Justice.
Shoghi [Cablegram, January۹, 195۱]
همچنین:
Process of the unfoldment of the ever-advancing Administrative Order accelerated by the formation of the International Baha'i Council designed to assist in the erection of the superstructure of the Bab's Sepulcher, cement ties uniting the budding World Administrative Center with the recently established state, and pave the way for the formation of the Baha'i Court, essential prelude to the institution of the Universal House of Justice.
Shoghi [Cablegram, April 25, 1951]
همچنین:
The establishment of a Baha'i Court in the Holy Land, preliminary to the emergence of the Universal House of Justice.
Shoghi [Cablegram, October 8, 195۲]
همچنین:
The International Baha'i Council, comprising eight members, charged with assisting in the manifold activities attendant upon the rise of the World Administrative Center of the Faith. Which must pave the way for the formation of a Baha'i International Court and the eventual emergence of the Universal House of Justice, the supreme legislative body of future Baha'i Commonwealth, has been established, enlarged , and the functions of its members defined.
[May۴, 1953]
همچنین:
«... هیئت بین المللی بهایی که مقدمه تاسیس محکمه علیا در ارض میعاد و منتهی بانتخاب اعظم هیئت تشریعیه عالم بهایی و تاسیس دیوان عالی الهی خواهد گشت تکمیل و وظایف اعضایش و هیئت عامله کاملاً تعیین گردید.»
(توقیع مبارک نوروز ۱۱۰ بدیع)
علت عدم تشکیل محکمه رسمی بهایی علیرغم ذکر اهمیت تشکیل آن به عنوان مقدمه و مرحله ضروری تشکیل بیت العدل چه بود؟ آیا در جایی ذکر شده است که این مراحل لازم و ملازم یکدیگر نیستند؟
۵) در مورد طرد روحانی افراد، این حق در قبال حضرت شوقی افندی واضح و مبرهن می باشد. این حق در مورد ایادیان هم طبق نص الواح وصایا مجاز می باشد. ولی آیا در هیچ جا اشارهای به این مطلب که بیت العدل به نفسها خود میتوانند طرد روحانی نماید، می باشد؟ البته که طرد روحانی برای حفظ و صیانت لازم میباشد ولی آیا این حق به بیت العدل داده شده است؟ مثلاً حق تبیین آیات هم برای حفظ و صیانت ضروری میباشد ولی بیت العدل هیچگاه نمیتواند آن را اختیار کند چون همانطور که حضرت شوقی افندی در دور بهایی فرموده اند: «هیچ یک از این دو [مؤسسه ولایت و بیت العدل] نمیتواند به حدود دیگری تجاوز نماید و هرگز نیز تعدی نخواهد نمود» (ص ۸۲)
طرد روحانی نیز از وظایف مختصه ولی امر و ایادیان است که حضرت ولی امرالله در زمان حیات خویش آن وظیفه را حصر در وظایف خویش نمودند و آن اختیار را از ایادیان سلب نمودند ولی به طور کلی، وظیفه ایادیان و ولی امرالله بود. آیا بیت العدل میتواند چنین حقی را بردارد؟ اگر جواب مثبت است، با توجه به بیان فوق، آیا به حدود مقدسه وظایف ولی امرالله تجاوز نکرده است؟
این مطلب در مورد حقوق الله نیز صدق می کند. حقوق الله نیز طبق الواح وصایا به ولی امرالله میرسد ولی آیا در هیچ جا مذکور است که این مورد هم میتواند به بیت العدل برسد؟
در خاتمه از آن ساحت رفیع تقاضامندم که در این مکتوب به نظر عنایت ملاحظه فرموده و موارد ذکر شده را برای این عبد روشن سازند.
با تقدیم تحیات بهایی
ایقان شهیدی